کودکی را زندگی کنیم(گفته های دل)
چشم هایم را بستم و دست هایم را باز کردم و روبه آسمان گرفتم ؛
قطره ها را که آرام به صورتم می خورد می شمردم ،
داشتم دوباره باور می کردم
رحمت لایزال الهی را می گویم.
با خوردن هر قطره باران به صورتم پرنده ای از شوق در وجودم پر می کشید که باید آزاد می شد،
آری این پرنده جان گرفته از شوق باید به وسیله ی فریادی از هیجان آزاد می شد،اما....!!!!!!
اما غافل از اینکه دیگر نمی توانم فریاد بکشم ،
و به قول امروزی ها "بزرگ شده ام"
وچه بد است این بزرگی.....!
اینجاست که دلم می گیرد
برای روزهای کودکی
روزهای بارانی که در مدرسه با صدای بلند با هم شاگردی ها می خواندیم :
باز باران
با ترانه
با گهرهای فراوان
..............
اما امروز باید زمزمه کنیم:
باز باران
با ترانه
با گهرهای فراوان
...............
و در اینجا نتیجه می گیرم که :
می خواهم رسما از بزرگسالی استعفا دهم!!
می خواهم درس و کتاب و دانشگاه و پول و هرچه را که دارم بگذارم
وبه دنیای کودکانه برگردم؛
با خاک بازی کنم
با عروسکهایم حرف بزنم
فکر کنم که زندگی فقط همان لحظه ایست که در آن نفس میکشم
به لب ساحل بروم و باور کنم که پری دریایی وجود دارد
از مادرم پول خورد بگیرم و یک بستنی قیفی بخرم
و بی خیال از دنیا و همه بدی هایش بستنی را بخورم
سوار سه چرخه ام بشوم وفارغ از همه چیز و همه جا رکاب بزنم و بروم
به سر صندوق مادربزرگ بروم و از شکلات های خوشمزه اش دوباره بخورم
شکلات هایی که مزه آن ها را تا آخر عمر از یاد نخواهم برد
و...............................................................!!
تصمیم خود را گرفته ام
به جای حسرت خوردن
به جای مرور خاطرات شیرین آن دوران
می خواهم با "کودک درونم"زندگی کنم
آری
می خواهم "کودکی را زندگی کنم"
بیایید با هم "کودکی را زندگی کنیم"
پایان
چهارشنبه24آبان ماه ساعت20:10
خط سرخ شهادت خط آل محمد و علی است و این افتخار از خاندان نبوت و ولایت برای ما به ارث رسیده است. با این که می دانم این افتخار نصیب هر کس نمی شود ولیکن آرزو بر جوانان عیب نیست. در صورتی که می دانم من گنه کار با قلب سختی که دارم هیچوقت به این آرزو نمی رسم چرا که این نفس اماره همواره سد راه انسان در راه لقاءالله است.