آقا صدامو شنید!
به قلم محدثه بنجویی عضو کانون بصیرت بسیج دانشجویی استان بوشهر
دانشجوی کارشناسی ارشد ادبیات فارسی
روز آخری بود که تو مشهد بودم با دوستم قرار گذاشته ام که شب رو تا صبح تو حرم باشیم و کلی استفاده کنیم تا امام رضا برات زیارت مشهد را دوباره نصیبمون کنه.
بعد از نماز مغرب هرچی منتظر موندم نیومد.بعد کلی وقت پیامک داد که مشکلی واسش پیش اومده و نمیتونه بیاد. خیلی سرخورده شدم آخه برنامه های زیادی ریخته بودم که چه جاهای.حرمو بریم و چه نمازها و دعاهایی بخونیم
اما تنهایی بهم نمی چسبید.تصمیم گرفتم برم پیش دوستم. اما شب بود و از اینکه یه مسیری رو باید تنهایی برم می ترسیدم تصمیم گرفتم برم پیش مامان دوستم که تو حرم در قسمت گمشدگان خادم بود و با هم بعد از کارش برگردیم خونه. داشتم می رفتم که با دیدن خدام اشک تو چشمام جمع شد دلم شکستو رو کردم به گنبد طلای و گفتم آقا نوکرتم خیلی خیلی دوست دارم، چی می شه منم یکی از خادم هات بشم تا مثله کبوترای قشنگت همیشه تو حرمت پر بزنم.
.وقتی رفتم پیشش دیدم دو نفر خادم و یه عالمه بچه و پیر و جوون دورشونو گرفتن و واقعا نمیدونن پاسخگوی کدوم یکی باشن.بعد از سلام و احوالپرسی و با حالتی شگفت زده گفتم کمک می خواید اونا هم که انگار منتظر چنین جمله ای بودن گفتن آره آره خیلی خسته شدیم نمیدونیم جواب کی را بدیم امشب سرمون خیلی شلوغه. رفتم پیششون نشستم و شروع کردم به کمک کردن ؛ بچه ها رو آروم می کردم ،باهاشون بازی می کردم ، اسماشونو ثبت می کردم، زنگ می زدم به خانواده ها که گمشدهاتون اینجاست و....... واقعا احساس شعف و شیرینی داشتم.
داشتم پر در می اوردم آخه برام مثه یه معجزه بود آقا صدامو شنید.
راستی نمی دونید خادمی حرم خورشید خراسان چقدر دل چسبه انشا الله خدا نصیب شما هم بکنه.
خط سرخ شهادت خط آل محمد و علی است و این افتخار از خاندان نبوت و ولایت برای ما به ارث رسیده است. با این که می دانم این افتخار نصیب هر کس نمی شود ولیکن آرزو بر جوانان عیب نیست. در صورتی که می دانم من گنه کار با قلب سختی که دارم هیچوقت به این آرزو نمی رسم چرا که این نفس اماره همواره سد راه انسان در راه لقاءالله است.